آیین عشق بازی دنیا عوض شده ست
یوسف عوض شده ست زلیخا عوض شده ست
سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
در عشق سالهاست که فتوا عوض شده ست
خو کن به قایقت که به ساحل نمیرسی
خوکن که جای قایق و دریا عوض شده ست
آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید
اکنون به خانه آمده اما عوض شده ست
حق داشتی مرا نشناسی به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده ست
//////////////////////////
بیزارم از تمام رفیقان نارفیق/
اینها چقدر فاصله دارند،تا رفیق!
من را به ابتذال نبودن کشانده اند/
روح مرا به مسند پوچی کشانده اند
تا این برادران ریا کار زندهاند /
این گرگ سیرتان جفاکار زندهاند
یعقوب درد میکشد و کور میشود /
یوسف همیشه وصلهی ناجور میشود
اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند /
منصور را هر آینه بر دار میزنند
اینجا کسی برای کسی کس نمیشود /
حتی عقاب در خور کرکس نمیشود
جایی که سهم مرگ جز تازیانه نیست /
حق با تو بود ماندمان عاقلانه نیست
ما میرویم چون دلمان جای دیگر است /
ما میرویم هر که بماند مخیر است
ما میرویم گر چه ز الطاف دوستان /
بر جایجای پیکرمان زخم خنجر است
دل خوش نمیکنیم به عثمان و مذهبش /
در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما میرویم مقصدمان نامشخص است /
هر جا رویم بیشک از این شهر بهتر است
از سادگیست گر به کسی تکیه کردهایم /
اینجا که گرک با سگِ گله برادر است
ما میرویم ماندن با درد فاجعه است /
در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است
دیری است رفتهاند امیران قافله /
ما ماندهایم و قافله، پیران قافله
آنجا که گرچه باب من و پای لنگ نیست /
باید شتاب کرد مجال درنگ نیست

نوشته های دیگران()